نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خواجوي کرماني
در
سلسله زلف رسن تاب تو پيچم
باشد که دل خسته برون آورم از چاه
همچون دل من هست پريشان و گرفتار
در
شست سر زلف گره گير تو پنجاه
خواجو نبرد ره به سراپرده وصلت
درويش کجا خيمه زند
در
حرم شاه
اي روانم بلب لعل تو آورده پناه
دلم از مهر توآتش زده
در
خرمن ماه
بسکه چون صبح
در
آفاق زنم آتش دل
نتواند که برآيد شه سياره پگاه
بگذرد هر نفس آن عمر گرامي از من
وز تکبر نکند
در
من بيچاره نگاه
فرض عينست که سازي اگرت دست دهد
سرمه ديده مقصود ز خاک
در
شاه
خامه
در
نامه اگر شرح دهد حال دلم
از سر تيغ زبانش بچکد خون سياه
اي دلم جان و جهان
در
راه جانان باخته
نرد درد عشق براميد درمان باخته
دين و دنيا داده
در
عشق پريرويان بباد
وز سر ديوانگي ملک سليمان باخته
بسته زنار از سر زلف بتان وز بيخودي
سر نهاده بر
در
خمار و سامان باخته
من چيم گردي ز خاک کوي دلبر خاسته
من کيم رندي روان
در
پاي جانان باخته
بينوايان بين برين
در
گنج قارون ريخته
تنگدستان بين درين ره خانه خان باخته
اي حبش بر چين و چين
در
زنگبار انداخته
بختيارانرا کمندت باختيار انداخته
رفته سوي بوستان با دوستان خندان چو گل
وز لطافت غنچه را
در
خار خار انداخته
گرد صبح شام زيور گرد عنبر بيخته
تاب
در
مشگين کمند تابدار انداخته
آتش از آب رخ آتش فروز انگيخته
خواب
در
بادام مست پرخمار انداخته
حقه ياقوت لؤلؤ پوش گوهر پاش تو
رسته لعلم ز چشم
در
نثار انداخته
باميد آنکه روزي کشم از لب تو جامي
من دل شکسته دل
در
قدح شراب بسته
لب لعل آبدارت شکري فتاده
در
مي
سر زلف تابدارت گرهي بر آب بسته
اي چيده سنبل تر
در
باغ دسته بسته
و افکنده شاخ ريحان بر لاله دسته دسته
زلف شکسته بسته
در
حلق جان جمعي
وانگه چنين پريشان ما زان شکسته بسته
اکنون که
در
کمندم فرصت شمر که ديگر
مشکل بدامت افتد صيدي ز قيد جسته
آن هندوي پر دل تو
در
چين
بس قلب دلاوران شکسته
در
ديده من خيال قدت
چون سرو ز طرف چشمه رسته
چون زلف تو
در
کشاکش افتاد
شد رشته جان ما گسسته
در
چمن هر کوچو من سرمست و حيران آمده
جام زرين بر کف سيمين عبهر يافته
بي نمکدان عقيق لب شور انگيزت
آتشي
در
دل بريان کباب افتاده
تا غبار خط ريحان تو برگل ديده
ورق مردمک ديده
در
آب افتاده
دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم
آب
در
ديده گريان سحاب افتاده
سوي گيسوي گرهگير تو مرغ دل من
بهوا رفته و
در
چنگ عقاب افتاده
بي نوايان جگر سوخته را بين چون دعد
دل محنت زده
در
چنگ رباب افتاده
دوستان
در
بوستان برگ صبوحي ساخته
بلبلان گلبانگ بر طوطي شکر خا زده
از شقايق
در
ميان سبزه فراش ربيع
چار طاق لعل بر پيروزه گون ديبا زده
خوش نوايان چمن
در
پرده عشاق راست
نوبت نوروز بر بانگ هزار آواز ده
غنچه همچون گلرخي کو داده باشد دل بباد
دست
در
پيراهن زنگاري والا زده
از چراغ بوستان افروز شمع زر چکان
باد آتش
در
نهاد لاله حمرا زده
کرده ورد بلبل مست سحر خيز استماع
باز با مرغ صراحي
در
مناجات آمده
روح قدسي
در
هواي مجلس روحانيان
صبحدم مستانه بر بام سماوات آمده
عقل با زلف چليپا از تنازع دم زده
روح با راح مصفا
در
مقالات آمده
عيد مسيحي روي او زنار قيصر موي او
در
حلقه گيسوي او صد دل گرفتار آمده
چشمت به ساحري شده
در
شهر روشناس
زلفت به دلبري ز جهان بر سر آمده
ساقي حديث لعل لبت رانده بر زبان
و آب حيات
در
دهن ساغر آمده
هر شب به مهر روي جهانتابت از فلک
در
چشم هجر ديده من اختر آمده
چون شدي معتکف کعبه قربت خواجو
در
طواف آي و حريم حرم از دست مده
فرياد لب تو کرده هر دم
در
ساغر من شراب ديده
نکرده
در
جهان کامي بجز وصلت تمنا دل
نديده بر فلک روزي چو رخسارت قمر ديده
بديده ديده خون ريزم ار بريزد خون
چو
در
دو ديده توئي رخ نتابم از ديده
بشد چو لعل تو بگشود درج لؤلؤ را
گهر ز خاطر و
در
خوشابم از ديده
حديث لعل تو خواجو چو
در
ميان آورد
فتاد دانه ياقوت نابم از ديده
صفحه قبل
1
...
1081
1082
1083
1084
1085
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن