167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هفت پيکر نظامي

  • هفت سر گوسفند کم ديدم
    غلطم در حساب ترسيدم
  • کردمش در شکنجه زنداني
    تاکند بنده بنده فرماني
  • در نمودار آدميت من
    من شبانم گله رعيت من
  • اين که دستور تيزبين منست
    در حفاظ گله امين منست
  • خود سگان در سگي چنين باشند
    بخروشند چونکه بخراشند
  • خانه بندگان من بردي
    پاي در خون هرکس افشردي
  • از عمامه کمند کردنش
    در کشيدند و بند کردنش
  • راست روشن به زخمهاي درشت
    در شکنجه برادرم را کشت
  • گفت باغيم در کيائي بود
    کاشنائيش روشنائي بود
  • در خزان داده نوبهار مرا
    وز پدر مانده يادگار مرا
  • آمدم سوي شهر حوصله پر
    چشم روشن بدان علاقه در
  • گله گيلي کشان به دامانش
    سرو را لوح در دبستانش
  • در ولايت درم خريده من
    وز ولينعمتان ديده من
  • در پرستش گهي گرفته قرار
    نيستم جز خداپرستي کار
  • پيشتر زان کز آتش کينت
    در من افتد شرار نفرينت
  • وان وشاقان به پاسداري شاه
    بر در غار کرده منزلگاه
  • مادر خون بپرورد در ناز
    مادر خاک ازو ستاند باز
  • در نظامي که آسمان دارد
    اجري مملکت دو نان دارد
  • ذوق انجير داده دانه او
    مغز بادام در ميانه او
  • در ادا کردن زر جايز
    وامدار منست روئين دز
  • در دزي چون حصار پيوندند
    نامه اي بر کبوتري بندند
  • دولتي باش هر کجا باشي
    در رکابت فلک به فراشي
  • شرف نامه نظامي

  • توئي گوهر آماي چار آخشيج
    مسلسل کن گوهران در مزيج
  • حصار فلک برکشيدي بلند
    در او کردي انديشه را شهربند
  • گرم در بلائي کني مبتلا
    نخستم صبوري ده آنگه بلا