167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ليلي و مجنون نظامي

  • در رهگذري نشست دلتنگ
    دور از ره دشمنان به فرسنگ
  • آواز گشاده چون منادي
    مي گردد در ميان وادي
  • تا عاقبتش فتاده بر خاک
    در دامن کوه يافت غمناک
  • ليلي که جميله جهانست
    در دوستي تو تا به جانست
  • زين بيش قدم زمان هلاکست
    در مذهب عشق عيب ناکست
  • سگباني تو همي گزينم
    در جنب سگان از آن نشينم
  • در هر طرفي ز طبع پاکش
    خواندند نسيب دردناکش
  • بگذار مرا در اين خرابي
    کز من دم همدمي نيابي
  • در گوش سلام آرزومند
    پذرفته نشد حديث آن پند
  • بگذار که از سر نيازي
    در قبله تو کنم نمازي
  • بگشاد سلام سفره خويش
    حلوا و کليچه ريخت در پيش
  • گردنده فلک شتاب گرد است
    هردم ورقيش در نورد است
  • در قامت حال خويش بنگر
    از طعن محال خويش بگذار
  • بس گرسنگي که سستي آرد
    در هاضمه تندرستي آرد
  • در صحبت او بت پريزاد
    مانند پري به بند پولاد
  • مي داد به لطف سازگاري
    در تربيت مزاج ياري
  • بيمار چو اندکي بهي يافت
    در شخص نزار فربهي يافت
  • در راحت ازو ثبات يابند
    وز رنج بدو نجات يابند
  • بر قاعده مصيبت شوي
    با غم بنشست روي در روي
  • در معرکه چنين خزاني
    شد زخم رسيده گلستاني
  • بر مادر خويش راز بگشاد
    يکباره در نياز بگشاد
  • در کوچگه اوفتاد رختم
    چون سست شدم مگير سختم
  • يک ره برهان از انتظارش
    در خز به خزينه کنارش
  • چوني ز گزند خاک چوني
    در ظلمت اين مغاک چوني
  • در گفتن حالت فراقي
    حرفي ز وفا نماند باقي