167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ليلي و مجنون نظامي

  • گر سرو بن کهن نبيند
    در سايه سرو نو نشيند
  • زنده است کسي که در ديارش
    ماند خلفي به يادگارش
  • هرچ آن طلبي اگر نباشد
    از مصلحتي به در نباشد
  • بسيار غرض که در نورداست
    پوشيدن او صلاح مرد است
  • چون ديد پدر جمال فرزند
    بگشاد در خزينه را بند
  • قيس هنري به علم خواندن
    ياقوت لبش به در فشاندن
  • تعويذ ميان هم نشينان
    در خورد کنار نازنينان
  • زان دل که به يکديگر نهادند
    در معرض گفتگو فتادند
  • در صحبت آن نگار زيبا
    مي بود وليک ناشکيبا
  • هر صبحدمي شدي شتابان
    سرپاي برهنه در بيابان
  • در بوسه زدي و بازگشتي
    بازآمدنش دراز گشتي
  • هر گنج که برقعي نپوشد
    در بردن آن جهان بکوشد
  • سيماب ستارها در آن صرف
    شد ز آتش آفتاب شنگرف
  • ليلي به درخت گل نشاندن
    مجنون به نثار در فشاندن
  • سودا زده زمانه گشته
    در رسوائي فسانه گشته
  • خويشان همه در شکايت او
    غمگين پدر از حکايت او
  • مسکين پدرش بمانده در بند
    رنجور دل از براي فرزند
  • در پرده آن خيال بازي
    بيچاره شده ز چاره سازي
  • مقصود بگو که پاس داريم
    در دادن آن سپاس داريم
  • گوهر به خلل خريد نتوان
    در رشته خلل کشيد نتوان
  • در پيش صد آشنا که هستي
    بيگانه چرا همي پرستي
  • ترکانه ز خانه رخت بربست
    در کوچگه رحيل بنشست
  • احرام دريده سر گشاده
    در کوي ملامت او فتاده
  • در دل همه داغ دردناکي
    بر چهره غبارهاي خاکي
  • اندازد در دم نهنگم
    تا باز رهد جهان ز ننگم