167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

خسرو و شيرين نظامي

  • گهي مستي شکستن بر خمارش
    گهي پنهان کشيدن در کنارش
  • نمي شد موش در سوراخ کژدم
    بياري جايروبي بست بردم
  • چراغي کز جهانش برگزيدي
    ترا دادند و بادش در دميدي
  • دهان چندان نمايد نوش خندي
    که يابد در طبيعت نوشمندي
  • شد از چشم فلک نيرنگ سازي
    گشاد ابرويها در دلنوازي
  • در رويه کرد تخت پادشائيش
    کشيده صف غلامان سرائيش
  • چو زد زارايش خورشيد راهي
    در آرايش بدي خورشيد ماهي
  • نواهائي بدينسان رامش انگيز
    همي زد باربد در پرده تيز
  • فرو مي خواند ازين مشتي فسانه
    در او تهديدهاي مادگانه
  • وگرنه بر در دوزخ نهاني
    چرا مي جويم آب زندگاني
  • برون پرده فرهاد ايستاده
    ميان در بسته و بازو گشاده
  • رسيده آتش دل در دماغش
    ز گرمي سوخته همچون چراغش
  • گرفته عشق شيرينش در آغوش
    شده پيوند فرهادش فراموش
  • گهي با آهوان خلوت گزيدي
    گهي در موکب گوران دويدي
  • چو عاجز گشت خسرو در جوابش
    نيامد بيش پرسيدن صوابش
  • در اين دهليزه تنگ آفريده
    وجودي دارم از سنگ آفريده
  • طمع در زندگاني بسته بودم
    اميد اندر جواني بسته بودم
  • مسيحاوار در ديري نشيند
    که با چندان چراغش کس نبيند
  • گلشن فرمود در شکر سرشتن
    به شيرين نامه شيرين نوشتن
  • به حکم اوست در قانون بينش
    تغيرهاي حال آفرينش
  • فسانه بود خسرو در نکوئي
    فسونگر بود وقت نغز گوئي
  • کشيده در عقابين سياهي
    پر و منقار مرغ صبح گاهي
  • علمداران علم بالا کشيدند
    دليران رخت در صحرا کشيدند
  • برون آمد مهين شهسواران
    پياده در رکابش تاجداران
  • کمر در بسته و ابرو گشاده
    کلاه کيقبادي کژ نهاده