167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • رايت و چتر جلال الدين سزد
    صبح و شام آسمان در شرق و غرب
  • در سر زلف گنه کارت نگر
    بي گناهان را روان آويخته
  • در تو آويزم چو مويي کز غمت
    شد به مويي کار جان آويخته
  • عالمي پر تير باران جفاست
    بر حقم گر چشم جان در بسته ام
  • روز هم جنسان فرو شد لاجرم
    روزن دل ز آسمان در بسته ام
  • سايه خود هم نبينم تا زيم
    آن چنان چشم از جهان در بسته ام
  • تا دم من گوش من هم نشنود
    سوي لب راه فغان در بسته ام
  • تا نيايد غور اين غم ها پديد
    گريه را راه نهان در بسته ام
  • هرچه خواهد چرخ گو مي کن ز جور
    کز مکن گفتن زبان در بسته ام
  • راز مرغان را سليماني نماند
    پيش ديوان ز آن دهان در بسته ام
  • بر زبانم مهر مردان کرده اند
    همچو طفلان گفت از آن در بسته ام
  • کمترين اقطاع سگبانان اوست
    قندهار و قيروان در شرق و غرب
  • از نهيبش در چهار ارکان خصم
    چار طوفان هر زمان بيني به هم
  • حکم عزرائيل و برهان مسيح
    در کف و تيغش عيان بيني به هم
  • چون دو نفخ صور در خشم و رضاش
    زهر و پازهر روان بيني به هم
  • تا نه بس دير از کمال عدل شاه
    مصر و ري در شابران بيني به هم
  • بر دعاي دولتش در شش جهت
    هفت مردان يک زبان بيني به هم
  • خاص بهر لشکرش برساخت چرخ
    ترک و هندو ديدبان در شرق و غرب
  • سرخي شام آگهي داده است از آنک
    روز خوشي در جهان خواهد نمود
  • حلق خصمت در تثاوب جان دهد
    کو تمطي بر کمان خواهد نمود
  • خصم فرعوني نسب هم چون زنان
    دو کدان در زير ران خواهد نمود
  • از رصدها سيزده سال دگر
    خسف بادي در جهان دانسته اند
  • قرن ها را حکم پيشي کرده اند
    تا قران ها در ميان دانسته اند
  • در سر ميزان ز جمع اختران
    بيست و يک نوع از قران دانسته اند
  • هفت هارون بر در سلطان غيب
    از چه سان فرمان روان دانسته اند
  • عارفان اجرام را در راه امر
    هفت پيک رايگان دانسته اند
  • خاک درگاهش به عرض مصحف است
    جاي سوگند کيان در شرق و غرب
  • بهر تعويذ سلاطين از ثناش
    اسم اعظم در زبان ملک باد
  • کام بختش چون دعاي مادران
    در اجابت هم عنان ملک باد
  • بر زبان ملک چون نامش رود
    آب حيوان در دهان ملک باد
  • بس بقائم ريخت با عدلش جهان
    کو چو قائم در جهان ملک باد
  • بخت بادش پاسبان و اسلام را
    باس عدل پاسبان در شرق و غرب
  • گرفتم کآتش ناب است قدح حاسدان در وي
    چو آتش نام او داند کجا سوزاند اندامش
  • مبارک حضرتا، ايام در ظل تو آسايد
    مقدس خاطرا، اسلام را راي تو پيرايد
  • باشد به بغداد اندرون طرار پنهان از فسون
    در زلف طرارش کنون بغداد پنهان ديده ام
  • جستم سراپاي جهان شيب و فراز آسمان
    گر هيچ اهلي در جهان، ديدم مسلمان نيستم
  • خواهم ز بخت يک دلش، در عرش بينم منزلش
    زرادخانه بابلش مر بط خراسان بينمش
  • لفظم کند گوهرفشان کز فتح شه يابم نشان
    چون گردن گردن کشان در طوق فرمان بينمش
  • بستان دولت کشورش در دست صلت گسترش
    شمشير صولت پرورش ابري که بستان پرورد
  • نور است بخت روشنش، سر در گريبان تنش
    چون سايه اندر دامنش، پيوسته دامان باد هم
  • پرچم نصرت نمود لشکر سلطان چرخ
    در جل زرين کشيد ابلق خوش گام صبح
  • شاه فلک بين به صبح پرده بر انداخته
    پير خردبين به مي خرقه در انداخته
  • عالم خاکي به خاک باخته زير فلک
    مشتي خاک قمار در قمر انداخته
  • عقرب مه دزدشان چشم فلک را به سحر
    داس سر سنبله در بصر انداخته
  • خانه خداي مسيح يعني سلطان چرخ
    بر در سلطان عهد تاج زر انداخته
  • مه حلي زهره را کرده به زر نثار
    در سم شب رنگ شاه سربه سر انداخته
  • لعل مسيحا دمش در بن ديرم نشاند
    زلف چليپا خمش بر سر دارم ببرد
  • عشق برون آورد مهره ز دندان مار
    آمد و دندان کنان در دم مارم ببرد
  • از مژه گوهر نثار کردم و اکنون به قدر
    خاک در شهريار آب نثارم ببرد
  • سلطنت امروز ختم بر پسر طغرل است
    کآيت حق پروري در گهر طغرل است