نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان خاقاني
اي
در
قمار چرخ مسخر به دست خون
از چرخ بادريسه سراسيمه سرتري
سرپنجگي نه سيرت خرگوش خنثي است
ترس از هژبر دار
در
آن صورت نري
چون دور باش
در
دهن مار ديده اي
از جوشن کشف چه هراسي؟ چه غم خوري؟
روح القدس به خدمت او مي خورد قسم
کامروز
در
زمانه تو اسلام پروري
مردي، چرا شوي به
در
عامه طفل وار
شيري، چرا کني ز سر لابه سگ دمي
چون هر دو ميم مردمه
در
خط کاتبان
کو راست هر دو مردمه چشم مردمي
در
بر اين پيرزن هيچ جوان مرد نيست
خلق همه کودکند من نکنم کودکي
بلبل خردم که خورد بس کندم کرمکي
کرم قزم
در
هنر زان نکنم کرمکي
از خوار داشت منگر
در
ذات هيچ چيزي
کآنجا دلي است گويا کورا زبان نبيني
خوش نفسي نيست بي گراني کامروز
نافه بي ثرب
در
تتار نيابي
بگذر ازين آبگون پلي که فلک راست
کآب کرم را
در
او گذار نيابي
اگر
در
هنرها هنر ديدمي
به خاقاني آن را نسب کردمي
شاهدان را گر وفائي ديدمي
زر و سر
در
پايشان افشاندمي
بر سرم شمشير اگر خون گريدي
در
سرشک خنده جان افشاندمي
گر ز پي ساز کار
در
الف آز
سين سلامت فزودمي چه غمستي
خردم بسودي آخر
در
دور آسيائي
بي خردگي رها کن خردم چو جو چه سائي
چون صوفيان صورت
در
نيلگون وطائي
ليک از صفت چو ايشان دور از صف صفائي
اگر زنده ماندي
در
اين دور بخل
خسک ساختي ديگدان عنصري
ز تير فلک تيغ چستي نداشت
چو من
در
نيام دهان عنصري
ز ني دور باش دو شاخي نداشت
چو من
در
سه شاخ بنان عنصري
کرم شب تاب را شب يلدا
در
بن چه ضيا فرستادي
خود جهان مخنث آن کس نيست
که
در
او مرد مردمي يابي
بس کن از سوداي خوبان داشتن خاقانيا
کز سر سودا خرد را
در
سر آرد خيرگي
اي بزم تو فروخته رايات خرمي
در
شان عهدت آمده آيات محکمي
تو همه کاخ طرب سازي و خاقاني را
در
همه تبريز اندهکده اي بينم جاي
بر آسمان وزارت گر انجم هنرستي
وزارت و هنر امروز
در
شمار منندي
تا کي گوئي که بوده ام به بسيجات
کانچه بود
در
پس بسيج نداري
کائنا من کان خاک
در
توست
که زخاک اين همه کائن تو کني
دل خاقاني اگر کوه غم است
هم
در
آن کوه معاون تو کني
ور ره امن تو پيش آري هم
در
ره بيم هم ايمن تو کني
طاعنان خسته دلش مي دارند
خار
در
ديده طاعن تو کني
که
در
خانه آواز يک گربه به
که ده غرش شير دندان نماي
اگر حق مهرش به جاي آرمي
طرب را چو گل
در
چمن کشتمي
هم او را از آن حاصلي نيستي
وگر خويشتن
در
حزن کشتمي
رفيقا مکش خويشتن
در
فراق
که گر شايدي کشت من کشتمي
زبان بران زمانه به گشتن اند، مگوي
که
در
زمانه منم هم زبان خاقاني
دليل حمق تو طعن تو
در
سنائي بس
که احمقي است سر کرده هاي شيطاني
از دست ديو حادثه
در
تو گريخت دين
يعني شهاب دين توئي اندوه دين خوري
در
مدحت تو مبدع سحر آفرين منم
شايد دريغ مبدع سحر آفرين خوري
در
شرق و غرب صبح پسينم به صدق و فضل
تو آفتابي انده صبح پسين خوري
افتاب است و زهره مي طلبد
در
بر مه نمي خزد بي بي
قمي و درگزيني و کاشاني وزير
در
خواجگي سر آمدگانند گم تويي
کوهکن
در
عشق شيرين غيرتي گر داشتي
نقش شيرين را به چشم ديگران نگذاشتي
چون طبق بر طبق زنند افغان
در
طبق هاي آسمان بيني
چرخ قرابه تهي است پاره خاک
در
ميان
پري آن قرابه ده جرعه براي صبح دم
باده به گوش ماهيي بيش مده که
در
جهان
هيچ نهنگ بحرکش نيست سزاي صبح دم
بر
در
درج خط قدح از افق تنوره بين
عکس دو آفتاب را نورفزاي زندگي
باد دريغ
در
دلم کشت چراغ زندگي
بوي چراغ کشته شد سوي هواي آسمان
چرخ چرا به خاک زد گوهر شب چراغ من
کافسر گوهران کنم
در
ثناي شاه را
خامه مار پيکرش باد رقيب گنج دين
مهره و زهر
در
سرش درد و دواي ايزدي
صفحه قبل
1
...
1047
1048
1049
1050
1051
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن