167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در سر ز خمارت ار صداعي است
    تصديع برادران نجويي
  • افسانه ما شنو که در عشق
    گشتيم فسانه چند خسبي
  • در آب حيات رو چو ماهي
    کز غربت خاکدان گذشتي
  • خاموش کنون که در خموشي
    از جمله خامشان گذشتي
  • تاريکي غم تمام برخاست
    چون شمع در اين ميان نهادي
  • شاباش که پاي غم ببستي
    صد گونه در طرب گشادي
  • در چشم تو ريخت کحل پندار
    مي پنداري به اختياري
  • امروز بنفشه در رکوع است
    مي جويد از خداي ياري
  • شمعي که در آسمان نگنجد
    از گوشه سينه اي برآري
  • در آحاديم اي مهندس
    تو ساکن خانه الوفي
  • در هر حرفيش مستمع را
    بگشايد چشمه معاني
  • چون عشق کند شکرفشاني
    در جلوه شود مه نهاني
  • مخدومي شمس دين تبريز
    چون خورشيدش در اين سما ني
  • در خون دلم رسيد فتوي
    از جمله مفتيان معني
  • از سوزش آفتاب محنت
    در عشق چو سايه همايي
  • در زير درخت تو نشينيم
    وز ميوه دلکش تو چينيم
  • از آتش هات در فروغند
    فارغ از صدق وز دروغند
  • شمس تبريز پادشاهي
    در خطه بي حد الهي
  • اندر خلوت به هوي هويي
    در جمعيت به هاي هايي
  • درياب که بر در خداييم
    آخر بنگر که ما کجاييم
  • در جمله عالم الهي
    وز دامن ماه تا به ماهي
  • ور بگشايم بگويي منگر
    در ما تو بديده هوايي
  • در خراباتي که مجنونان روند
    زود بستان ساغر از ديوانگي
  • شمس تبريزي براي عشق تو
    برگشادم صد در از ديوانگي
  • در فتوح فتحت ابوابها
    گرددت دشوارها آسان بلي