نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان بيدل دهلوي
شرر چه بال تواند گشود
در
دل سنگ
چراغ ديده مور است
در
سراي بخيل
آرزوئي
در
گره بستم
در
يکتا شدم
حسرتي از ديده بيرون ريختم دريا شدم
عشق را
در
پرده نيرنگ افسونها بسي است
در
خيال خويش مجنون بودم و ليلي شدم
هر چند
در
نظرها داريم ناز گوهر
يکسر چو سلک شبنم
در
رشته هوائيم
بنياد عهد هستي زين بيشتر چه بايد
در
خورد يک تأمل خشت
در
وفائيم
حسن خلقي
در
نظر دارم که افسون هوس
گر همه آينه بينم
در
دلش جا ميکنم
حيا را کرده ام قفل
در
دکان رسوائي
برنگ غنچه پنهانست جيب پاره
در
چنگم
بغفلت خانه امکان چه امکانست يکتائي
دوئي مي پرورم
در
پرده تا جان
در
بدن دارم
نفس تا ميکشم فردوس
در
پرواز مي آيد
برنگ بال طاوس آرزوها
در
قفس دارم
حيا را کرده ام قفل
در
دکان رسوائي
برنگ غنچه پنهانست جيب پاره
در
چنگم
بسکه چون طاوس پيچيده است مستي
در
سرم
جامها
در
گردش آيد گر بخود جنبد پرم
بسکه دارد سوختن چون مجمرم
در
دل مقام
دور ميگردد عرق تا ميتراود
در
مشام
کراست شبهه
در
ايجاد بي تعين (بيدل)
همانکه
در
عدمم ديده اند بودم و هستم
بعشقت گر همه يکداغ سامان بود
در
دستم
همان انگشتر ملک سليمان بود
در
دستم
زغفلت ره نبردم
در
نزاکت خانه هستي
زنبضم رشته واري زلف جانان بود
در
دستم
نالها از کلفت دل
در
نقاب خاک ماند
سوخت (بيدل)
در
غبار دانه سعي ريشه ام
اي غفلت بيدرد چه هنگامه کوريست
او
در
برو من
در
غم ديدار بگريم
در
گوش ما مخوانيد افسانه اقامت
خواب بهار رنگيم پا
در
حنا نداريم
هستي موهوم نيرنگ خيالي بيش نيست
در
نظر خوابم ولي
در
گوشها افسانه ام
عنان ناله مي بودي اگر
در
ضبط تمکينم
چو خاموش وطن
در
پرده هاي راز ميکردم
در
سرکشي دوتايم
در
ناله بينوايم
با هر چه برنيايم عجز است عذرخواهم
همرکاب لاله ام از بيدماغيها مپرس
داغ
در
دل پا
در
آتش سير گلشن ميکنم
چون طپش
در
دل نفس دزديده ام
موجم اما
در
گهر لغزيده ام
سير دريا قطره را
در
فکر خويش افتادنست
دامن آنجلوه
در
دست از گريبان خوديم
هستي من تا بکي باشد حجاب جلوه ات
آتشي
در
پنبه ماهي
در
کتان دزديده ام
ظرفست بهر صورت آئينه استعداد
در
کوزه اگر آبست
در
جوست نميگويم
در
چراغان وفا تاثير شوق ديگر است
خواب
در
چشم تماشا سوخت تا ما سوختيم
مستي حسن و جنون عشق از جام منست
در
گلستان رنگم و
در
عندليبان ناله ام
در
رهت نارفته از خود هر طرف سر ميزنيم
همچو مژگان بيخبر
در
آشيان پر ميزنيم
خموشي
در
فضاي دل صفا ميپرورد (بيدل)
غباري داشت گفت وگو نفس
در
خويش دزديدم
شمع
در
محفل نميداند کجا بايد نشست
در
گداز خويش جاي خويش خالي ميکنم
باين وضعي که ميريزم عرق
در
دشت و
در
(بيدل)
غبار خودسري کاش اندکي نمناک ميکردم
همچو گل بهر شکستم آفتي
در
کار نيست
رنگ هم از شوخي آتش ميزند
در
خرمنم
قدرداني
در
بساط امتياز دهر نيست
ورنه من
در
مکتب بيدانشي علامه ام
در
آتشم از ننگ فضولي چه توان کرد
او
در
برو من آينه پرداخته بودم
نفس دزديدنم شور دو عالم
در
قفس دارد
عنان وحشت کهسار
در
ضبط شرر دارم
ناروائي
در
مزاج شوق معنيها گداخت
اي بسا گوهر که گرديد آب
در
گنجينه ام
نفس
در
دل گره کردم بناموس وفا ورنه
کليد ناله چندين نيستان بود
در
دستم
در
محيط حادثات دهر مانند حباب
چشم پوشيدن لباس عافيت شد
در
برم
عافيتها
در
مزاج پرفشان دزديده ام
چون شرر
در
جيب پرواز آشيان دزديده ام
عمرها شد از ادب موج گهر
در
دامنم
ننگ لغزيدن ندارم پاي سر
در
دامنم
تا عرق با شدنم اشکي دگر
در
کار نيست
چون جبين شرمساران چشم تر
در
دامنم
ميزدم پائي بغفلت فتنه ها واکرد چشم
خفته بود آشوب چندين دشت و
در
در
دامنم
بيش ازين نتوان
در
پرواز گمنامي زدن
کز خجالت ريخت عنقا بال و پر
در
دامنم
نامحرمان چه دانند شان عسل چه دارد
در
خانه ها حلاوت بيرون
در
گزنديم
برنگي
در
گشاد عقده دل خون شدم (بيدل)
که دندان
در
جگر گمگشت همچون دانه نارم
در
سوختنم شمع صفت عرض نيازيست
مپسند که
در
آتش خاموش خود افتم
در
قطره ام انداز محيطست پرافشان
حيف است کز افسون گهر
در
قفس افتم
مقيم وحدتم هر چند
در
کثرت وطن دارم
بدريا همچو گوهر خلوتي
در
انجمن دارم
ميدهد زيب عمارت از خرابي خانه ام
آب
در
آينه دارد سيل
در
ويرانه ام
صفحه قبل
1
...
102
103
104
105
106
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن