نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.18 ثانیه یافت شد.
ديوان بيدل دهلوي
در
خروش بيدماغان جنون تکرار نيست
دل سپندي بود
در
محفل صدائي کرد و رفت
نيست
در
رنگ اعتبار ثبات
آبروها چو موج
در
گذر است
در
طلبگاه دل چو موج و حباب
منزل و جاده هر دو
در
سفر است
گر محرم اشاره مژگان او شوي
در
سرمه نغمه ايست که
در
هيچ ساز نيست
پختگي
در
پرده رنگ خزاني بوده است
ميوه هم
در
فکر سرسبزي خيال خام داشت
شب هجوم جلوه او
در
خيالم جا گرفت
آنقدر باليد دل کائينه
در
صحرا گرفت
در
گرفتاري رسا شد نشه پرواز من
بال آزادي چو سروم پاي
در
گل بوده است
زتنگي دلم انديشه مي طپد
در
خون
چگونه محشر غم
در
فضاي مبهم اوست
در
زراعتگاه امکان بسکه بيم آفت است
خلق را چون دانه گندم دلي
در
سينه نيست
صد هنر
در
پرده دل فرش اقبال صفاست
بيشتر
در
خانه آئينه جوهر بورياست
نغمه ما
در
غبار عجز طوفان ميکند
موجها را
در
شکست خويش تحرير صداست
صدق کيشانرا فلک
در
خاک بنشاند چو تير
سرو اين گلشن بجرم راستي پا
در
گلست
در
رهش پاي طلب بيگانه دامان صبر
در
غمش دست ندامت با گريبان آشناست
سراغ عافيتي نيست
در
قلمرو امکان
براي شعله ما
در
گذار خويش پناه است
محرومي غفلت نظري را چه علاج است
خلقيست درين خانه برون
در
و
در
نيست
بسکه
در
باغ جهان تنگست جاي انبساط
رنگ اگر دارد پر پرواز
در
پژمردن است
هشدار که
در
سايه ديوار قناعت
خوابيست که
در
خواب پر و بال هما نيست
در
آتشيم زبي انفعاليت (بيدل)
که ميگدازي و چون شيشه نم
در
آب تو نيست
سعي خلوت دل کن شاه ملک عزت باش
در
برون
در
خفتن ذلت گدائيهاست
آتش اين کاروان
در
هيچ حال آسوده نيست
بعد مردن نيز پروازيست
در
خاکسترات
بي رگ گردن مدان
در
امتحان آباد عشق
تا نچربد رشته
در
سوزن بجسم لاغرت
مصدر ايذاي خلق
در
همه جا ناسزاست
گر همه
در
زير پاست آبله زيبنده نيست
سيل اشکم
در
دل شبنم نفس دزديده است
از ضعيفي ناله
در
زنجير اين ديوانه نيست
مست عرفانرا شراب ديگري
در
کار نيست
جز طواف خويش دور ساغري
در
کار نيست
شعلها
در
پرده سعي جهان خوابيده است
گر نفس سوزد کسي آتشگري
در
کار نيست
اهل معني
در
هجوم اشک عشرت چيده اند
صبح را
در
موج شبنم خنده دندان نماست
هزار آئينه
در
پرداز زلفش
زجوهر شانه مژگان
در
آب است
ناز بخون ميطپد
در
صف مژگان يار
بر
در
اين ميکده حلقه مستان کيست
روزها
در
نفس خون کرد استغناي دل
ناله
در
زنجير از تمکين اين ديوانه سوخت
در
غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است
آبروي گنجها
در
خاک اين ويرانه ريخت
گوهر صفت زمنت
در
يوزه محيط
در
کاسه جبين تو آب حيا بس است
آسماني
در
نظر داريم وارستن کجاست
در
خيال اين شيشه تا باشد پري آزاد نيست
عشق هر جا
در
خيال مجلس آرائي نشست
هر دو عالم
در
چراغ کلبه ديوانه سوخت
ما نه تنها
در
شکنج جسم گرديديم خاک
اي بسا گنجيکه نقد خويش
در
ويرانه سوخت
اميد
در
قلمرو بي حاصلي رساست
از هر چه هست بگسل و
در
انتظار پيچ
از کواکب گل فشاند چرخ
در
دامان صبح
آفتاب آئينه کارد
در
ره جولان صبح
آن سبکروحان که تن
در
خاکساري داده اند
در
سواد سرمه خط چون نگاه افتاده اند
ممسکان را
در
مدارا نرم رو فهميده ئي
ليک
در
سختي چو پستان زن نازاده اند
در
گلستانيکه نالد (بيدل) از شوق رخت
آه بلبل خار
در
چشم بهاران بشکند
اسرار
در
طبايع ضبط نفس ندارد
در
پرده خس و خار آتش قفس ندارد
تماشاي بهاري کرده ام (بيدل) که از يادش
نگه
در
ديدها انگشت حيرت
در
دهان دارد
در
باغ بي بهاريم سيري که
در
چه کاريم
گلباز انتظاريم بازي کنان بيائيد
بگذر از دعوي که
در
خلوتگه عشق غيور
محرمان خانه بيرون
در
نگشوده اند
در
چارسوي آفاق بالفعل اين مناديست
لعل خوشاب باکيست
در
ثمين که دارد
نه فلک
در
وسعت آباد دل ديوانه ام
هست خلخاليکه
در
پاي مگس تنگي کند
بي طواف خويش
در
بزم وصالش بار نيست
در
دل دريا مگر گرداب راهي واکند
بي بضاعت عالمي افتاد
در
وهم زيان
مايه گر باشد کسادي نيست
در
بازار سود
بروي عالم آرا گر نقاب زلف
در
پيچد
بياض صفحه کافور را
در
مشک تو پيچد
دماغ وهم سرشار است
در
خمخانه امکان
مي تحقيق تا
در
جام ريزي بنگ ميگردد
بهر جا نعمتي هست انفعالي
در
کمين دارد
حلاوت خانه دنيا مگس
در
انگبين دارد
صفحه قبل
1
...
99
100
101
102
103
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن