شماره ١٦٩

صنم گفتي دلا جان تازه کردي
مبارکباد، ايمان تازه کردي
بکاوش تيز کردي ناخن ناز
دلم را جوش افغان تازه کردي
نه کشتي و نه نوح اي گريه شوق
چه بي هنگام طوفاق تازه کردي
پريشاني ما گفتي به زلفت
خم زلف پريشان تازه کردي
مرا کشتي وکردي عالمي شاد
جهان را عيد قربان تازه کردي
مچين زين پيش برخوان نعمت لطف
که شرم روي مهمان تازه کردي
ترا گر برگ دين داريست عرفي
غلط کردي که ايمان تاز کردي