شماره ١٦٦

بکشتن من عاجز شتاب يعني چه
بقتل صيد اسير اضطراب يعني چه
دمي که چهره فروزد زمي شود روشن
که بر دميدن آتش زآب يعني چه
به تيغ غمزه اش ايدل نگاه حسرت چند
بگو که چيست مرادت حجاب يعني چه
دمي که بسته فتراک او شوم دانند
که بوسهاي منش بر رکاب يعني چه
ز ذوق وصل و غم هجر يافتم عرفي
که چيست عيش بهشت و عذاب يعني چه