شماره ١٥٢

پيش بردم در قمار عشق جانان باختن
صد شکافم بر دلست و يک گريبان باختن
گوي ميدان وفا را زخم چوگان بشکند
گر درين ميدان سپهر آيد بچوگان باختن
بردن جان ديده عشق چيده بازي هوشدار
با حريف پيش بين مستانه نتوان باختن
بيدل و دينم وگرنه من کجا سهو از کجا
از تهي دستي دليرم در پريشان باختن
نشاه صد ساله ام از اين درشتي کم شود
کي بيک تلخي توان صد شکرستان باختن
دست عرفي از گريبان کس جدا هرگز نديد
خواهد آخر دست در چاک گريبان باختن