شماره ١٥٠

خوش در خورست حسرت تو با گريستن
بي ياد تو حلال مبادا گريستن
بي گريه دوستدار تو آرام گيرنيست
يا کاو کاو ديده و دل يا گريستن
گوئي که ياد مي کنمت گه گهي ولي
بيهوده نيست در دل شبها گريستن
نازم بغمزه تو که يک کار کرده است
صد ساله ره زديده من تا گريستن
من خود کيم که گريه بحالم کني ولي
مي زيبدت بنرگس شهلا گريستن
گر کام دل ز گريه ميسر شود ز دوست
صد سال ميتوان به تمنا گريستن
عرفي حريف ديده تر نيستي ولي
بسيار گريه آورد اين ناگريستن