شماره ١٤٩

داني که کيست مصلحت ما گريستن
پنهان ملول بودن و تنها گريستن
عمرم بگريهاي هوس صرف شد کنون
عمري بتازه بايد حالا گريستن
درمان درد من زمسيحا مجو که هست
دردم جفاي يار و مداوا گريستن
گاهي بياد سرو قدي گريه هم خوش است
تا کي زشوق سدره طوبي گريستن
هر کس که هست گريه بجانش رواست بس
نتوان به عالمي تن تنها گريستن
عرفي زگريه دست نداري که در فراق
دردت زدل نميبرد الا گريستن