شماره ١٤٥

دلي داريم و با جمعي پريشان از غم اوئيم
که ميميرد براي درد و ما در ماتم اوئيم
باين آميزش و اين محرمي گر تو بديد آري
مگن بيگانگي غم که ما هم محرم اوئيم
اگر با مرد غم باشيم تاب آريم اين غم را
که ناشايسته چند آرزومند غم اوئيم
بجو فرزانه عرفي که گويد حالت عشقت
که ما ديوانگان هرزه گرد عالم اوئيم