شماره ١٢٣

باز ميخواهم که شوخ دل ربائي خوش کنم
وز براي چهره سودن خاکپائي خوش کنم
باز ميخواهم که چون بلبل ز شوق نوگلي
از ترنم هاي درد افزا نوائي خوش کنم
باز ميخواهم که دل در دست و جان در آستين
در ميان دلبران افتم بلائي خوش کنم
باز ميخواهم که بنشينم براه وعده
خاطر خود را بهر آواز پائي خوش کنم
باز ميخواهم که در راه وفا يک دل شوم
تا بکي هردم دل خود را زجائي خوش کنم
باز ميخواهم که بر خيزم زبزم عافيت
همچو عرفي گوشه محنت سرائي خوش کنم