شماره ١١٧

دل بدست و پاي کوبان از حرم يگريختم
وين سيه قنديل را از خاک دير آويختم
توتياي ديده توفيق يعني خاک دير
برسر دل تهنيت گويان بمژگان ريختم
راهب دير وصنم مست سماع ماتم اند
تا بشيون نغمه ناقوس را آويختم
گوهري کزوي بيايد ديده معني صفا
در جهان پيدا نشد هر چند خاکش بيختم
مايه ديريم عرفي عشوه در کعبه نيز
مدتي پارنجها از پرده مي انگيختيم