شماره ١٠٦

ما لذت فقريم سخا را نشناسيم
ناسوري زخميم شفا را نشناسيم
ما طاير قدسيم سراسيمه در اين دهر
کيفيت اين آب و هوا را نشناسيم
مهر لب ما بشکند آشوب بهاران
ما باغ ملوليم نوا را نشناسيم
مستيم و نداريم دل عافيت انديش
ما کشمکش روز جزا را نشناسيم
در معرکه ريب و ريا عمر بسر شد
زان چهره شناسيم وفا را نشناسيم
در راه وفا کوشش تازان سوي مستي
تا سر نرود جنبش پا را نشناسيم
يک ناله آشفته فروشيم بصد کام
آرايش بازار دعا را نشناسيم