شماره ٧٤

بيار باده که جانم دمي زناله برآيد
هزار زمزمه از دل بيک پياله برآيد
بشوي نامه دانش بجو رساله مستي
بود که فال مراد تو زين رساله برآيد
بنوش جامي و آسوده شو ز وسوسه غم
چه غم خوري که چنان کارت از حواله برآيد
مچش که شعبده ميزيان دهر بلند است
اگر بزهر نيالوده يک نوله برآيد
بدين جمال اگر بگذري بسوي گلستان
ز گلبنش گل و برگ هزار ساله برآيد
بمطلبي نفکند است سايه همت عرفي
که از قبول دعاها زدست هاله برآيد