شماره ٥٤

ز صورت بلبل اندر بوستان فرزانه ميگريد
جنون مست از نواي جغد در ويرانه ميگريد
درين ماتم سرا با مصلحت داني مصاحب شو
که در بازارها ميخندد و در خانه ميگريد
شراب هايهاي گريه ام ساقي قدح ميکن
که عاشق بي قدح ميگريد و مستانه ميگريد
زاشگش بسترم تر شد ولي از ناز و استغنا
بدان ماند که بر بيگانه بيگانه ميگريد
کجا در روز محنت غمگسار کس شود عرفي
که ميگريد بروز خويش و بيدردانه ميگريد