شماره ٤٨

هزار حسن عبادت ز زشتي عمل است
متاع من دل مجذوب و مستي ازل است
يکيست نقد حکيمان و حسن نادانان
هر آنچه در کتب حکمت است در مثل است
کسي که گشته بتقليد آدمي سيرت
نه آدميست همان بازآدمي بدل است
بجنگ زاهد و صوفي خوشم بگلشن او
ميان بلبل و زاغ چمن همان جدل است
من از حدوث و قدم خامشم ولي گويم
نظير عدت آينده عهد ما ازل است
قصيده نظم هوس پيشگان بود عرفي
تو از قبيله عشقي وظيفه ات غزل است