شماره ٤٢

گر بديرم طلبد مغبچه حور سرشت
بيم دوزخ برم از ياد چو اميد بهشت
نسبت سبحه و زنار دو صد رنگ آميخت
ورنه اين رشته همانست که بيرنگ سرشت
عشرت رفته مجو باز که دهقان فلک
تخم هر کشته که بدرود دگر بار بکشت
ساغر مي چو دهي بوسه زپي نيز بده
بندامت به کشم گر بکنندم به بهشت
ترک دين در ره معشون گناه است ولي
نه گناه است که در نامه توانند نوشت
اينقدر کعبه پرستي که تو داري عرفي
از تو آيد که کني منع من از طوف کنشت