شماره ٣٠

دلم در کعبه رو کرد وهمت جويد از دلها
که خواهد ماندش از پي کعبه ها در طي منزلها
تو افلاطون ولي انديشه را چين بر جين مفکن
درآن وادي که جز حيرت نداني حل مشکلها
مثالي گويمت عامي صفت بردار از آن نقشي
جمال کعبه نتوان ديد طي ناکرده منزلها
اگر بامير محمل رمزي از دير مغان گويم
جرس بگشايد و ناقوس بر بندد به محملها
خدا را خانقاه کهنه صوفي برندان ده
که ايوانها بسازند و بيارايند محفلها
چون خون آلوده فردا خيزم و برگرد او گردم
شهيدان محبت را زحسرت خون شود دلها
تماشا دوستي عرفي وليکن واي برجانت
اگر بردارد از پيش نظر توفيق حائلها