شماره ٣٢٥: داغ داغم کرد ياس وطالب کامم هنوز

داغ داغم کرد ياس وطالب کامم هنوز
دوزخي در هربن مو دارم وخامم هنوز
شرم خونم ميخورد همت زبانم ميبرد
وز زبان خامشي در عين ابرامم هنوز
هر سر موي از خوي خجلت چو چشمم دجله است
وز ملامت دوستي ، مشتاق دشنامم هنوز
تربتم ويرانتر از کاشانه ام وز بخت بد
مي نشيند جغد غم بر گوشه بامم هنوز
اجر دردم بر لحد بگشود درهاي بهشت
وز نعيم درد عشقت دوزخ آشامم هنوز
آبم آتش گشت وخاکم شد بخاکستر بدل
واندرين ره کس نمي داند سر انجامم هنوز
بس که صياد مرا هر گوشه دام ودانه است
دانه شد در صيد گاهم سبز ودردامم هنوز
مو بمويم رشته زنار شد وزنا کسي
در خرابات مغان بدنام اسلامم هنوز
آفتاب مستيم عرفي بزردي روي کرد
در شب يلداي غم در اول شامم هنوز