شماره ٣٠٥: برهمن کيشم که صدقم طعنه بر اصحاب زد

برهمن کيشم که صدقم طعنه بر اصحاب زد
طاق آتش خانه ام صد خنده بر محراب زد
مرحبا اي عشق گلبانگي که بي آشوب تو
عافيت خوش تکيه ها بر بالش سنجاب زد
عشق يکدل شد بزخم تيغ يکرنگي شهيد
نکته پرداز خرد بر سلب و بر ايجاب زد
موج طوفان سايه هرگه برسر کشتي فکند
منعم از بهر تسلي تکيه بر اسباب زد
کو گلاب کفر تا بر چهره ايمان زنم
کز تبي بيهوش گشت و تکيه بر احباب زد
خضر آب زندگي نوشيد وعرفي آب تلخ
اين سبو را زهر پر کرد او قدح در آب زد