شماره ٢٥٤: روي گرمي کو که داغم باز بوي خون دهد

روي گرمي کو که داغم باز بوي خون دهد
مرهمي بگذارد وخونابه بيرون دهد
سوده الماس داغم دارد آميزش بزهر
مست لذت بيدلي کورا ازين معجون دهد
گر زمام از پنجه ليلي برون آورد ناز
ناقه را سر در حريم سينه مجنون دهد
چون لب فرهاد بوسد جلوه گاه دوست را
نيم بوسي بس که در جولانگه گلگون دهد
من نخواهم مرد او بيهوده زحمت ميکشد
لذتي کاين قيد دارد صيد او جان چون دهد
وه چه بزم دلگشايست اينکه اهل درد را
ناله ماتم نشان از نغمه قانون دهد
چون کنم ترک جگر خوردن که عشق اين نغمه را
چاشني از زهر بخشد ، پرورش در خون دهد
اي طبيب اينجا دگر گونست قانون علاج
شربتي فرما که ما را درد روز افزون دهد
اين تفاوت هست در مشرب نه در تأثير عشق
ورنه يک مي نشأه نتواند که ديگر گون دهد
کي شود عرفي دلم از گريه خالي ورشود
هر مژه صد چشمه وهر چشمه صد جيحون دهد