بخل بي نهايت

همدمي دارم بسي خوش صحبت اما گرسنه
آنچنان کز بهر سيري زخم تامردن خورد
با جوال زرمدامش غم بود قوت و هنوز
بسکه باخود بخل ورزد غم زغم خوردن خورد