گفتار در تعريف و توصيف شعر و تقسيم آن به دو قسم متقابل که يکي آسايش جانست و ديگري کاهش دل

شعر چه بود نواي مرغ خرد
شعر چه بود مثال ملک ابد
مي شود قدر مرغ ازو روشن
که به گلخن در است يا گلشن
مي سرايد ز گلشن ملکوت
مي کشد زان حريم قوت و قوت
مستمع را ز فتح باب فتوح
مي دهد کام جان و راحت روح
يا خود از گلخن هوا و هوس
مي زند دم ز دودناک نفس
سامعان را ز ذکر لابه و لاغ
محنت خاطر است و رنج دماغ
گر بود لفظ و معنيش با هم
اين دقيق و لطيف و آن محکم
صيت او راه آسمان گيرد
نام شاعر هم جهان گيرد
ور بود از طبيعت تاريک
معني او کثيف و لفظ رکيک
نرود از بروت او بالا
پيش ريشش بماند آن کالا
شعر بايد چو چشمه سار زلال
از عقود لآل مالامال
نشود آب او حجاب گهر
بلکه گردد ز آب تازه و تر
نه چو آن چشمه گل آلوده
که در او قعر آب ننموده
نتواني در او گهر جستن
بل کزو دست بايدت شستن
لفظ او تيره معنيش تاريک
ره به معني ز لفظ او باريک
تا به فکرت درون نرنجاني
نکني فهم آن به آساني