شيرکشتن خسرو در بزمگاه

ملک عزم تماشا کرد روزي
نظرگاهش چو شيرين دل فروزي
کسي را کان چنان دلخواه باشد
همه جائي تماشا گاه باشد
ز سبزه يافتند آرامگاهي
که جز سوسن نرست از وي گياهي
در آن صحن بهشتي جاي کردند
ملک را بارگه بر پاي کردند
کنيزان و غلامان گرد خرگاه
ثرياوار گرد خرمن ماه
نشسته خسرو و شيرين به يک جاي
ز دور آويخته دوري به يک پاي
صراحيهاي لعل از دست ساقي
به خنده گفت باد اين عيش باقي
شراب و عاشقي همدست گشته
شهنشه زين دومي سرمست گشته
بر آمد تند شيري بيشه پرورد
که از دنبال مي زد بر هوا گرد
چو بد مستان به لشگرگه در افتاد
و زو لشگر به يکديگر بر افتاد
فراز آمد به گرد بارگه تنگ
به تندي کرد سوي خسرو آهنگ
شه از مستي شتاب آورد بر شير
به يکتا پيرهن بي درع و شمشير
کمان کش کرد مشتي تا بناگوش
چنان بر شير زد کز شير شد هوش
به فرمودش پس آنگه سر بريدن
ز گردن پوستش بيرون کشيدن
و زان پس رسم شاهان شد که پيوست
بود در بزمگه شان تيغ در دست
اگر چه شير پيکر بود پرويز
ملک بود و ملک باشد گران خيز
ز مستي کرد با شير آن دليري
که نام مستي آمد شير گيري
به دست آويز شير افکندن شاه
مجال دست بوسي يافت آن ماه
دهان از بوسه چون جلاب تر کرد
ز بوسه دست شه را پر شکر کرد
ملک بر تنگ شکر مهر بشکست
که شکر در دهان بايد نه در دست
لبش بوسيد و گفت اين انگبين است
نشان دادش که جاي بوسه اين است
نخستين پيک بود آن شکرين جام
که از خسرو به شيرين برد پيغام
اگر چه کرد صد جام دگر نوش
نشد جان نخستينش فراموش
ميي کاول قدح جام آورد پيش
ز صد جام دگر دارد بها بيش
مي اول جام صافي خيز باشد
به آخر جام دردآميز باشد
گلي کاول بر آرد طرف جويش
فزون باشد ز صد گلزار بويش
دري کاول شکم باشد صدف را
ز لؤلؤ بشکند بسيار صف را
زهر خوردي که طعم نوش دارد
حلاوت بيشتر سر جوش دارد
دو عاشق چون چنان شربت چشيدند
عنان پيوسته از زحمت کشيدند
چو يکدم جاي خالي يافتندي
چو شير و مي بهم بشتافتندي
چو دزدي کو به گوهر دست يابد
پس آنگه پاسبان را مست يابد
به چشمي پاس دشمن داشتندي
به ديگر چشم ريحان کاشتندي
چو فرصت در کشيدي خصم را ميل
ربودندي يکي بوسه به تعجيل
صنم تا شرمگين بودي و هشيار
نبودي بر لبش سيمرغ را بار
در آن ساعت که از مي مست گشتي
به بوسه با ملک همدست گشتي
چنان تنگش کشيدي شه در آغوش
که کردي قاقمش را پرنيان پوش
ز بس کز گاز نيلش در کشيدي
ز برگ گل بنفشه بر دميدي
ز شرم آن کبوديهاش بر ماه
که مه را خود کبود آمد گذرگاه
اگر هشيار اگر سرمست بودي
سپيدابش چو گل بر دست بودي