شماره ٧٦٨: جسته اند ديوانگان از سلسله

جسته اند ديوانگان از سلسله
ز آنک برزد بوي جان از سلسله
نعره ها از عاشقان برخاسته
الامان و الامان از سلسله
جان مشتاقان نمي گنجد همي
در زمين و آسمان از سلسله
پيش ليلي مي برم من هر دمي
جان مجنون ارمغان از سلسله
حلقه هاي عشق تو در گوش ماست
هوش ما را تو مران از سلسله
فتنه بين کز سلسله انگيختي
فتنه را هم مي نشان از سلسله
صد نشان بر پاي جان از بند توست
گر چه جان شد بي نشان از سلسله
شمس تبريزي مرادم زلف توست
گر چه کردم من بيان از سلسله