شماره ٧٤٢: ماييم و دو چشم و جان خيره

ماييم و دو چشم و جان خيره
بنگر تو به عاشقان خيره
تو چون مه و ما به گرد رويت
سرگشته چو آسمان خيره
عقل است شبان به گرد احوال
فرياد از اين شبان خيره
در ديده هزار شمع رخشان
وين ديده چو شمعدان خيره
از شرق به غرب موج نور است
سر مي کند از نهان خيره
بيرون ز جهان مرده شاهي است
وز عشق يکي جهان خيره
گويي که مرا از او نشان ده
خيره چه دهد نشان خيره
از چشم سيه سپيد پرخون
کز چشم بود زبان خيره
در روي صلاح دين تو بنگر
تا دريابي بيان خيره