شماره ٧٣٢: فرياد ز يار خشم کرده

فرياد ز يار خشم کرده
سوگند به خشم و کينه خورده
برهم زده خانه را و ما را
حمال گرفته رخت برده
بر دل قفلي گران نهاده
او رفته کليد را سپرده
اي بي تو حيات تلخ گشته
اي بي تو چراغ عيش مرده
اي بي تو شراب درد گشته
اي بي تو سماع ها فسرده
اي سرخ و سپيد بي تو ماندم
من زرد و شبم سياه چرده
اي عشق تو پرده ها دريده
سر بيرون کن دمي ز پرده