شماره ٧٢٥: سماع آمد هلا اي يار برجه

سماع آمد هلا اي يار برجه
مسابق باش و وقت کار برجه
هزاران بار خفتي همچو لنگر
مثال بادبان اين بار برجه
بسي خفتي تو مست از سرگراني
چو کردندت کنون بيدار برجه
هلا اي فکرت طيار برپر
تو نيز اي قالب سيار برجه
هلا صوفي چو ابن الوقت باشد
گذر از پار و از پيرار برجه
به عشق اندرنگنجد شرم و ناموس
رها کن شرم و استکبار برجه
وگر کاهل بود قوال عارف
بدو ده خرقه و دستار برجه
سماح آمد رباح از قول يزدان
که عشقي به ز صد قنطار برجه
به عشق آنک فرشت گوهر آمد
چو موج قلزم زخار برجه
چو زلفين ار فروسو مي کشندت
تو همچون جعد آن دلدار برجه
صلايي از خيال يار آمد
خيالانه تو هم ز اسرار برجه
بسي در غدر و حيلت برجهيدي
يکي از عالم غدار برجه
بسي بهر قوافي برجهيدي
خموشي گير و بي گفتار برجه