شماره ٥٩٥: ز من و تو شرري زاد در اين دل ز چنان رو

ز من و تو شرري زاد در اين دل ز چنان رو
که خطا بود از اين رو و صواب است از آن رو
ز همان رو که زد آتش ز همان رو کشد آتش
ز همان روي که مردم کندم زنده همان رو
همه عشاق که مستند ز چه رو ديده ببستند
که بدانند که بي چشم توان ديد به جان رو
نبود روي از اين سو همه پشت است از اين سو
که نگنجيد در اين حد و نه در جان و مکان رو
به يکي لحظه چريدند همه جان ها و پريدند
که نبايد که ز نقصان شود از چشم نهان رو