شماره ٤٩٤: بانگ برآمد ز خرابات من

بانگ برآمد ز خرابات من
چرخ دوتا شد ز مناجات من
عاقبت الأمر ظفر دررسيد
يار درآمد به مراعات من
يا رب يا رب که چه سان مي کند
دلبر بي کفو مکافات من
طاعت و ايمان کند آن کيميا
غفلت و انکار و جنايات من
قصر دهد از پي تقصير من
زله دهد از پي زلات من
جوش نهد در دل دريا و کوه
از تبش روز ملاقات من
گر نبدي پرده خيالات خلق
سوخته بودي ز خيالات من
در سپه جان زندي زلزله
طبل و علم نعره و هيهات من
در افق چرخ زدي شعله ها
نيم شبان آتش ميقات من