شماره ٤٠١: آمد آمد در ميان خوب ختن

آمد آمد در ميان خوب ختن
هر دو دستت را بشو از جان و تن
داد شمشيري به دست عشق و گفت
هرچ بيني غير من گردن بزن
اندر آب انداز الا نوح را
هر که باشد خوب و زشت و مرد و زن
هر که او اندر دل نوح است رست
هر که در پستي است در دريا فکن