شماره ٣٧١: هله نيم مست گشتم قدحي دگر مدد کن

هله نيم مست گشتم قدحي دگر مدد کن
چو حريف نيک داري تو به ترک نيک و بد کن
منگر که کيست گريان ز جفا و کيست عريان
نه وصي آدمي تو بنشين و کار خود کن
نظري به سوي مي کن به نواي چنگ و ني کن
نظري دگر به سوي رخ يار سروقد کن
شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش
چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن
نه که کودکم که ميلم به مويز و جوز باشد
تو مويز و جوز خود را بستان در آن سبد کن
شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد
حسد ار کني تو باري پي آن شکر حسد کن
به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو
جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن
چو رسيد ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه
پس از اين نشاط و مستي ز صراحي ابد کن
به سماع و طوي بنشين به ميان کوي بنشين
که کسي خورت نبيند طرب از مي احد کن
چو عروس جان ز مستي برسد به کوي هستي
خورشش از اين طبق ده تتقش هم از خرد کن
ز سخن ملول گشتي که کسيت نيست محرم
سبک آينه بيان را تو بگير و در نمد کن