شماره ٢٩٨: اگر خواهي مرا مي در هوا کن

اگر خواهي مرا مي در هوا کن
وگر سيري ز من رفتم رها کن
نيم قانع به يک جام و به صد جام
دوساله پيش تو دارم قضا کن
بده مي گر ننوشم بر سرم ريز
وگر نيکو نگفتم ماجرا کن
من از قندم مرا گويي ترش شو
تو ماشي را بگير و لوبيا کن
سر خم را به کهگل هين مبندا
دل خم را برآور دلگشا کن
مرا چون ني درآوردي به ناله
چو چنگم خوش بساز و بانوا کن
اگر چه مي زني سيليم چون دف
که آوازي خوشي داري صدا کن
چو دف تسليم کردم روي خود را
بزن سيلي و رويم را قفا کن
همي زايد ز دف و کف يک آواز
اگر يک نيست از همشان جدا کن
حريف آن لبي اي ني شب و روز
يکي بوسه پي ما اقتضا کن
تو بوسه باره اي و جمله خواري
نگيري پند اگر گويم سخا کن
شدي اي ني شکر ز افسون آن لب
ز لب اي نيشکر رو شکرها کن
نه شکر است اين نواي خوش که داري
نواي شکرين داري ادا کن
خموش از ذکر ني مي باش يکتا
که ني گويد که يکتا را دو تا کن