شماره ٢٩٠: تو نقد قلب را از زر برون کن

تو نقد قلب را از زر برون کن
وگر گويد زرم زوتر برون کن
که بيگانه چو سيلاب است دشمن
ز بامش تو بران وز در برون کن
مگس ها را ز غيرت اي برادر
از اين بزم پر از شکر برون کن
دو چشم خاين نامحرمان را
از آن زيب و جمال فر برون کن
اگر کر نشنود آواز آن چنگ
اگر تاني کري از کر برون کن
چو مستان شيشه اندر دست دارند
دلي کو هست چون مرمر برون کن
نران راه معني عاشقانند
نر شهوت بود چون خر برون کن
بر يزيد است شهوت پر و بالش
از اين مرغان نيکو پر برون کن
چو بنده شمس تبريزي نباشد
تو او را آدمي مشمر برون کن