شماره ٢٧٢: بيا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

بيا بوسه به چند است از آن لعل مثمن
اگر بوسه به جاني است فريضه است خريدن
چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک است
شوم جان مجرد برون آيم از اين تن
مرا بحر صفا گفت که کامي نرسد مفت
گر آن گوهر با توست صدف را هله بشکن
پي بوسه گل را که فر بخشد مل را
جهاني است زبان ها برون کرده چو سوسن
غلط گر همه شاهيد چو مريخ و چو ماهيد
هلا بوسه مخواهيد از آن دلبر توسن
درآ اي مه آفاق که روزن بگشادم
شبي بر رخ من تاب لبي بر لب من زن
در گفت فروبند و گشا روزن دل را
ز مه بوسه نيابيد مگر از ره روزن