شماره ٢٥٨: از آتش روي خود اندر دلم آتش زن

از آتش روي خود اندر دلم آتش زن
و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن
اي جان خوش ساده از اصل ملک زاده
هر جا که روي خوش رو هر دم که زني خوش زن
اي جسم تو را از جان گر فرق کند جانم
شمشير به کف داري بر تارک فرقش زن
اي طره پربندت بگشاده گره ها را
اين يک گره ديگر بر زلف مشوش زن