شماره ٢٤٨: در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
زان گنجگه دل ها زان سجده گه مستان
بشنو چه به اسرارم مي آيد از آن طارم
يک دم که از اين سو آ يک دم که قدح بستان
در عربده افتاده از عشق چنين خوبان
هم لشکر ترکستان هم لشکر هندستان
از عقل بپرسيدم کاين شهره بتان چونند
گفتا پنهان صورت پيدا به فن و دستان
در شرق خداوندي شمس الحق تبريزي
آيند و روند اين ها در هر چمن و بستان