شماره ٥٧: امشب اي دلدار مهمان توييم

امشب اي دلدار مهمان توييم
شب چه باشد روز و شب آن توييم
هر کجا باشيم و هر جا که رويم
حاضران کاسه و خوان توييم
نقش هاي صنعت دست توييم
پروريده نعمت و نان توييم
چون کبوترزاده برج توييم
در سفر طواف ايوان توييم
حيث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پري خوان توييم
هر زمان نقشي کني در مغز ما
ما صحيفه خط و عنوان توييم
همچو موسي کم خوريم از دايه شير
زانک مست شير و پستان توييم
ايمنيم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توييم
زان چنين مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توييم
گوي زرين فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توييم
خواه چوگان ساز ما را خواه گوي
دولت اين بس که به ميدان توييم
خواه ما را مار کن خواهي عصا
معجز موسي و برهان توييم
گر عصا سازيم بيفشانيم برگ
وقت خشم و جنگ ثعبان توييم
عشق ما را پشت داري مي کند
زانک خندان روي بستان توييم
سايه ساز ماست نور سايه سوز
زانک همچون مه به ميزان توييم
هم تو بگشا اين دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توييم