شماره ٥٦: روز باران است و ما جو مي کنيم

روز باران است و ما جو مي کنيم
بر اميد وصل دستي مي زنيم
ابرها آبستن از درياي عشق
ما ز ابر عشق هم آبستنيم
تو مگو مطرب نيم دستي بزن
تو بيا ما خود تو را مطرب کنيم
روشن است آن خانه گويي آن کيست
ما غلام خانه هاي روشنيم
ما حجاب آب حيوان خوديم
بر سر آن آب ما چون روغنيم