شماره ٨٠٦: يا رب اين بوي خوش از روضه جان مي آيد

يا رب اين بوي خوش از روضه جان مي آيد
يا نسيميست کز آن سوي جهان مي آيد
يا رب اين آب حيات از چه وطن مي جوشد
يا رب اين نور صفات از چه مکان مي آيد
عجب اين غلغله از جوق ملک مي خيزد
عجب اين قهقهه از حور جنان مي آيد
چه سماعست که جان رقص کنان مي گردد
چه صفيرست که دل بال زنان مي آيد
چه عروسيست چه کابين که فلک چون تتقيست
ماه با اين طبق زر به نشان مي آيد
چه شکارست که اين تير قضا پرانست
ور چنين نيست چرا بانگ کمان مي آيد
مژده مژده همه عشاق بکوبيد دو دست
کانک از دست بشد دست زنان مي آيد
از حصار فلکي بانگ امان مي خيزد
وز سوي بحر چنين موج گمان مي آيد
چشم اقبال به اقبال شما مخمورست
اين دليلست که از عين عيان مي آيد
برهيديت از اين عالم قحطي که در او
از براي دو سه نان زخم سنان مي آيد
خوشتر از جان چه بود جان برود باک مدار
غم رفتن چه خوري چون به از آن مي آيد
هر کسي در عجبي و عجب من اينست
کو نگنجد به ميان چون به ميان مي آيد
بس کنم گر چه که رمزست بيانش نکنم
خود بيان را چه کنيم جان بيان مي آيد