شماره ٧٦٩: چه توقفست زين پس همه کاروان روان شد

چه توقفست زين پس همه کاروان روان شد
نگرد شتر به اشتر که بيا که ساربان شد
ز چپ و ز راست بنگر به قطارهاي بي مر
پي روز همچو سايه به طريق آسمان شد
نه ز لامکان رسيدي همه چيز از آن کشيدي
دل تو چرا نداند به خوشي به لامکان شد
همه روز لعب کردي غم خانه خود نخوردي
سوي خانه بايد اکنون دژم و کشان کشان شد
تو بخند خنده اولي که روان شوي به مولي
کرمش روا ندارد به کريم بدگمان شد