شماره ٦٩١: هر چند که بلبلان گزينند

هر چند که بلبلان گزينند
مرغان دگر خمش نشينند
خود گير که خرمني ندارند
نه از خرمن فقر دانه چينند
از حلقه برون نه ايم ما نيز
هر چند که آن شهان نگينند
گر ولوله مرا نخواهند
از بهر چه کارم آفرينند
شيرين و ترش مراد شاهست
دو ديگ نهاده بهر اينند
بايست بود ترش به مطبخ
چون مخموران بدان رهينند
هر حالت ما غذاي قوميست
زين اغذيه غيبيان سمينند
مرغان ضمير از آسمانند
روزي دو سه بسته زمينند
زانشان ز فلک گسيل کردند
هر چند ستارگان دينند
تا قدر وصال حق بدانند
تا درد فراق حق بينند
بر خاک قراضه گر بريزند
آن را نهلند و برگزينند
شمس تبريز کم سخن بود
شاهان همه صابر و امينند