شماره ٥٢٢: ماه ديدم شد مرا سوداي چرخ

ماه ديدم شد مرا سوداي چرخ
آن مهي ني کو بود بالاي چرخ
تو ز چرخي با تو مي گويم ز چرخ
ور نه اين خورشيد را چه جاي چرخ
زهره را ديدم همي زد چنگ دوش
اي همه چون دوش ما شب هاي چرخ
جان من با اختران آسمان
رقص رقصان گشته در پهناي چرخ
در فراق آفتاب جان ببين
از شفق پرخون شده سيماي چرخ
سر فروکن يک دمي از بام چرخ
تا زنم من چرخ ها در پاي چرخ
سنگ از خورشيد شد ياقوت و لعل
چشم از خورشيد شد بيناي چرخ
ماه خود بر آسمان ديگرست
عکس آن ماهست در درياي چرخ