شماره ٥١٦: بازرسيديم ز ميخانه مست

بازرسيديم ز ميخانه مست
بازرهيديم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنيد اي صنمان دست دست
ماهي و دريا همه مستي کنند
چونک سر زلف تو افتاده شست
زير و زبر گشت خرابات ما
خنب نگون گشت و قرابه شکست
پير خرابات چو آن شور ديد
بر سر بام آمد و از بام جست
جوش برآورد يکي مي کز او
هست شود نيست شود نيست هست
شيشه چو بشکست و به هر سوي ريخت
چند کف پاي حريفان که خست
آن که سر از پاي نداند کجاست
مست فتادست به کوي الست
باده پرستان همه در عشرتند
تنتن تنتن شنو اي تن پرست